سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 91/12/22 | 1:42 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

نخستین کسى که اسلام آورد

این دوره از سیزده سال تجاوز نمى کند وحضرت على ـ علیه السلام ـ در تمام این مدت در محضر پیامبر بود وتکالیفى را برعهده داشت .
نقاط جالب وحساس این دوره , یک رشته افتخارات است که نصیب امام شد افتخاراتى که در طول تاریخ نصیبب کسى جز حضرت على ـ علیه السلام ـ نشده , احدى بر آنها دست نیافته است .
نـخـسـتین افتخار وى در این بخش از زندگى , پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام , وبه عبارت صحیحتر, ابراز واظهار اسلام دیرینه خویش بود.
(1)پیشقدم بودن در پذیرفتن اسلام وگرویدن به آیین توحید از امورى است که قرآن مجید بر آن تـکـیـه کـرده , صـریحا اعلام مى دارد کسانى که در گرایش به اسلام پیشگام بوده اند, در کسب رضاى حق ونیل به رحمت الهى نیز پیشقدم هستند.
(2)تـوجه خاص قرآن به موضوع ((سبقت در اسلام )) به حدى است که حتى کسانى را که پیش از فتح مکه ایمان آورده وجان ومال خود را در راه خدا ایثار کرده اند بر افرادى که پس از پیروزى بر مـکـیـان ایـمـان آورده وجـهاد کرده اند برترى داده است (1); چه رسد به مسلمانان صدر اسلام وگرایش به اسلام پیش ازمهاجرت به مدینه .
توضیح اینکه : فتح مکه در سال هشتم هجرت انجام گرفت وپیامبر (ص ) هجده سال پس از بعثت دژ محکم بت پرستان را گشود.
علت برترى ایمان مسلمانان پیش از فتح مکه این است که آنان در زمانى ایمان آوردند که اسلام در شـبـه جـزیـره به قدرت وحکومت نرسیده بود وهنوز پایگاه بت پرستان به صورت یک دژ شکست ناپذیر باقى بود وجان ومال مسلمانان را خطرات بسیار تهدید مى کرد.
اگـر چـه مـسلمانان , بر اثر مهاجرت پیامبر ازمکه وگرایش اوس وخزرج وقبایل مجاور مدینه به اسـلام , از یـک قدرت نسبى برخوردار بودند ودر بسیارى از برخوردهاى نظامى پیروز مى شدند, ولى خطر به کلى مرتفع نشده بود.
در مـوقـعـیتى که گرویدن به اسلام وبذل جان ومال از ارزش خاصى برخوردار باشد, قطعا ابراز ایمان وتظاهر به اسلام در آغاز کار که قدرتى جز قدرت قریش ونیرویى جز نیروى دشمن نبود باید ارزش بالاتر وبیشترى داشته باشد.
از ایـن نـظـر, سبقت به اسلام در مکه ومیان یاران پیامبر (ص ) از افتخاراتى محسوب مى شد که هیچ فضیلتى با آن برابرى نمى کرد.
عـمـر در یکى از ایام خلافت خود از خباب , ششمین مسلمان زجر کشیده صدر اسلام , پرسید که رفتار مشرکان مکه با او چگونه بود.
وى پیراهن خود را از تن بیرون کرد وآثار زجر وسوختگى پشت خود را به خلیفه نشان داد وگفت :بـارهـا زره آهنى بر او مى پوشاندند وساعتها در زیر آفتاب سوزان مکه نگاهش مى داشتند; وگاه آتشى بر مى افروختند واو را به روى آتش مى افکندند ومى کشیدند تا آتش خاموش شود.
(2)بـارى , مـسـلـمـا فـضـیلت بزرگ وبرترى معنوى از آن افرادى است که در راه اسلام هر زجر وشکنجه اى را به جان مى خریدند واز صمیم دل مى پذیرفتند.
کـسـى پـیشگامتر از حضرت على نبودبسیارى از محدثان وتاریخ نویسان نقل مى کنند که پیامبر اکرم (ص ) روز دو شنبه به رسالت مبعوث شد وحضرت على ـ علیه السلام ـ فرداى آن روز ایمان آورد.
(1) پـیـش از هـمه , رسول اکرم , خود به سبقت حضرت على ـ علیه السلام ـ در اسلام تصریح کرد ودر مـجـمـع عـمـومى صحابه چنین فرمود:نخستین کسى که در روز رستاخیز با من در حوض (کوثر) ملاقات مى کند پیشقدمترین شما در اسلام , على بن ابى طالب , است .
(2)احادیث وروایات منقول از پیامبر اکرم (ص ) وامیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ وپیشوایان بزرگ ما, ونیز آراء محدثان ومورخان در باره سبقت امام ـ علیه السلام ـ بر دیگران به اندازه اى زیاد است که صفحات کتاب ما گنجایش نقل همه آنها را ندارد.
(3) از این نظر, تنها به سخنان خود امام ونقل یک داستان تاریخى در این زمینه اکتفا مى کنیم .
امـیر مؤمنان مى فرماید:((ا نا عبد اللّه و ا خو رسول اللّه و ا نا الصدیق الا کبر, لا یقوله ا بعدی ا لا ک اذب مفتری ولقد صلیت مع رسول اللّه قبل الناس بسبع سنین و ا نا ا ول من صلى معه )).
(4)مـن بـنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم ; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمى گوید.
من با رسول خدا هفت سال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین کسى هستم که با او نماز گزارد.
امـام در یـکى از سخنان دیگر خود مى فرماید:در آن روز, اسلام جز به خانه پیامبر (ص ) وخدیجه راه نیافته بود ومن سومین شخص این خانواده بودم .
(1)در جاى دیگر, امام ـ علیه السلام ـ سبقت خود را به اسلام چنین بیان کرده است :((اللّه م ا نی ا ول من ا ن اب وسمع و ا جاب , لم یسبقنی ا لا رسول اللّه (ص ) بالصلاة )).
(2)خدایا, من نخستین کسى هستم که به سوى تو بازگشت وپیام تو را شنید وبه دعوت پیامبر تو پاسخ گفت , وپیش از من جز پیامبر خدا کسى نماز نگزارد.
نـقـل عفیف کندیعفیف کندى مى گوید:در یکى از روزها براى خرید لباس وعطر وارد مکه شدم ودر مسجد الحرام در کنار عباس بن عبد المطلب نشستم .
وقتى که خورشید به اوج بلندى رسید, ناگهان دیدم مردى آمد ونگاهى به آسمان کرد وسپس رو به کعبه ایستاد.
چیزى نگذشت که نوجوانى به وى ملحق شد ودر سمت راست او ایستاد.
سپس زنى وارد مسجد شد ودر پشت سر آن دو قرار گرفت .
آنگاه هر سه با هم مشغول عبادت ونماز شدند.
مـن از دیـدن ایـن منظره که در میان بت پرستان مکه سه نفر حساب خود را از جامعه جدا کرده رو بـه عـباس کردم وگفتم :((ا مر عظیم !)) او نیز همین جمله را تکرار کرد وسپس افزود: آیا این سه نفر را مى شناسى ؟
گفتم :نه .
گفت :نخستین کسى که وارد شد وجلوتر از دو نفر دیگر ایستاد برادر زاده من محمد بن عبد اللّه است ودومین نفر برادر زاده دیگر من على بن ابى طالب است وسومین شخص همسر محمد است .
واو مدعى است که آیین وى از جانب خداوند بر او نازل شده است واکنون در زیر آسمان خدا کسى جز این سه از این رو به عباس سى جز این سه از این دین پیروى نمى کند.
(1)در اینجا ممکن است پرسیده شود که :اگر حضرت على ـ علیه السلام ـ نخستین کسى بود که پـس از بعثت پیامبر اسلام (ص ) به او ایمان آورد, در این صورت وضع حضرت على پیش از بعثت چـگونه بوده است ؟
پاسخ این سؤال , با توجه به نکته اى که در آغاز بحث بیان شد, روشن است وآن اینکه مقصود از ایمان در اینجا همان ابراز ایمان دیرینه اى است که پیش از بعثت جان حضرت على ـ علیه السلام ـ از آن لبریز بوده ولحظه اى از آن جدا نمى شده است .
زیـرا بر اثر مراقبتهاى ممتد و مستمر پیامبر اکرم (ص ) از حضرت على ـ علیه السلام ـ ریشه هاى ایمان به خداى یگانه در اعماق روح وروان او جاى گرفته , وجود او سراپا ایمان واخلاص بود.
از آنجا که پیامبر تا آن روز به مقام رسالت نرسیده بود, لازم بود حضرت على ـ علیه السلام ـ پس از ارتـقاى رسول خدا به این مقام , پیوند خود را با رسول خدا استوارتر سازد وایمان دیرینه خود را به ضمیمه پذیرش رسالت وى ابراز واظهار نماید.
در قرآن مجید ایمان واسلام به معنى اظهار عقیده دیرینه بسیار بکار رفته است .
مـثـلا آنـجـا کـه خـداونـد بـه ابـراهیم دستور مى دهد که اسلام بیاورد او نیز مى گوید:((براى پروردگار جهانیان تسلیم هستم )).
(2)در قـرآن کریم از قول پیامبر اسلام (ص ) در باره خود چنین آمده است :[و ا مرت ا ن ا سلم لرب الع المین ].
(مؤمن :66)((به من امر شده است که در برابر پروردگار جهانیان تسلیم گردم )).
مـسـلـمـا مـقصود از اسلام در این موارد ومشابه آنها, اظهار تسلیم وابراز ایمانى است که در جان شخص جایگزین بوده است , وهرگز مقصود از آن تحصیل ابتدایى ایمان نیست .
زیرا پیامبر اسلام پیش از نزول این آیه وحتى پیش از بعثت , یک فرد موحد وپیوسته تسلیم درگاه الهى بوده است .
بـنـابـر ایـن باید گفت ایمان دو معنى دارد:1) اظهار ایمان درونى که قبلا در روح وروان شخص جایگزین بوده است .
مقصود از ایمان آوردن على ـ علیه السلام ـ در روز دوم بعثت همین است وبس .
2) تحصیل ایمان وگرایش ابتدایى به اسلام .
ایمان بسیارى از صحابه ویاران پیامبر از این دست بوده است .
مناظره مامون با اسحاقمامون در دوران خلافت خود, بنابه مصالح سیاسى ویا شاید از روى عقیده , به تشیع خود وقبول برترى حضرت على ـ علیه السلام ـ تظاهر مى کرد.
روزى در یـک انـجـمـن علمى که چهل تن از دانشمندان عصر خود واز آن جمله اسحاق را گرد آورده بـود, رو بـه آنـان کرد وگفت :روزى که پیامبر خدا مبعوث به رسالت شد بهترین عمل چه بود؟
اسحاق در پاسخ گفت : ایمان به خدا ورسالت پیامبر او.
مـامون مجددا پرسید:آیا سبقت به اسلام در عداد بهترین عمل نبود؟
اسحاق گفت :چرا; در قرآن مـجـیـد مـى خـوانـیم :[و السابقون السابقون ا ول ئک المقربون ] ومقصود از سبقت در آیه همان پیشقدمى در پذیرش اسلام است .
مـامون باز پرسید:آیا کسى بر على در پذیرش اسلام سبقت جسته است یا اینکه على نخستین کس از مـردان اسـت کـه به پیامبر ایمان آورده است ؟
اسحاق گفت : على نخستین فردى است که به پـیـامـبر ایمان آورد, اما روزى که او ایمان آورد کودکى بیش نبود ونمى توان براى چنین اسلامى ارزش قـائل شـد; اما ابوبکر, اگر چه بعدها ایمان آورد, ولى روزى که به صف خداپرستان پیوست فرد کاملى بود ولذا ایمان واعتقاد او در آن سن ارزش دیگرى داشت .
مامون پرسید:على چگونه ایمان آورد؟
آیا پیامبر او را به اسلام دعوت کرد یا اینکه از طرف خدا به او الهام شد که آیین توحید وروش اسلام را بپذیرد؟
هرگز نمى توان گفت که اسلام حضرت على ـ علیه السلام ـ از طریق الهام از جانب خدا بوده است , زیرا لازمه این فرض این است که ایمان وى بر ایـمـان پـیـامبر برترى داشته باشد, به دلیل اینکه گرویدن پیامبر به توسط جبرئیل وراهنمایى او بوده است نه اینکه از جانب خدا به وى الهام شده باشد.
حال ,چنانچه ایمان حضرت على ـ علیه السلام ـ در پرتو دعوت پیامبر بوده , آیا پیامبر از پیش خود ایـن کـا را انـجـام داده یا به دستور خدا بوده است ؟
هرگز نمى توان گفت که پیامبر اکرم (ص ) حـضرت على ـ علیه السلام ـ را بدون امر واذن خدا به اسلام دعوت کرده است وقطعا باید گفت که دعوت حضرت على ـ علیه السلام ـ به اسلام از جانب پیامبر به فرمان خدا بوده است .
آیا خداى حکیم دستور مى دهد که پیامبرش کودک غیر مستعدى که ایمان وعدم ایمان او یکسان است دعوت به اسلام کند؟
لذا باید گفت که شعور ودرک امام در دوران کودکى به حدى بوده که ایمان وى با ایمان بزرگسالان برابرى مى کرده است .
(1)جا داشت که مامون در این باره پاسخ دیگرى نیز بگوید.
ایـن پـاسخ براى کسانى مناسب است که در بحثهاى ولایت وامامت اطلاعات گسترده اى داشته بـاشـنـد وخلاصه آن این است :هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یک فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران کودکى دیگران دانست واز نظر درک وفهم یکسان انگاشت .
در میان پیامبران نیز کسانى بودند که در کودکى به عالیترین درجه از فهم وکمال ودرک حقایق رسـیـده بـودنـد ودر هـمـان ایام صباوت شایستگى داشتند که خداوند سبحان سخنان حکیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد.
در باره حضرت یحیى ـ علیه السلام ـ, قرآن کریم چنین آورده است :[ی ا یحیى خذ الکت اب بقوة و آتین اه الحکم صبیا].
(مـریـم :12)اى یحیى ! کتاب را با کمال قدرت (کنایه از عمل به تمام محتویات آن ) بگیر; وما به او حکمت دادیم در حالى که کودک بود.
بـرخى مى گویند که مقصود از حکمت در این آیه ((نبوت )) است وبرخى دیگر احتمال مى دهند که مقصود از آن معارف الهى است .
در هـر صـورت , مـفـاد آیـه حـاکـى اسـت که انبیا واولیاى الهى با یک رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى شوند وحساب دوران کودکى آنان با کودکان دیگر جداست .
حـضرت مسیح ـ علیه السلام ـ در نخستین روزهاى تولد خود, به امر الهى , زبان به سخن گشود وگفت :من بنده خدا هستم ; به من کتاب داده شده وپیامبر الهى شده ام .
(1)در حـالات پـیـشـوایان معصوم نیز مى خوانیم که آنان در دوران کودکى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مى گفتند.
(2) بـارى , کـار نـیکان را نباید با کار خود قیاس کنیم ومیزان درک وفهم کودکان خود را مقیاس ادراک دوران کودکى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم .